تجزيه حروف

درس هفدهم

  تجزيه حروف

در تجزيه حروف بايد اين سه ويژگي را مشخص نمود: نوع حروف، عامل يا غير عامل بودن و نوع بناء.

انواع حروف را در دو دسته عامل و غير عامل بررسي مي نماييم:

1-                  حروف عامل

تعريف: حروفي هستند كه عملي و تغييري را از حيث اعراب (رفع و نصب و جر و جزم) در كلمه يا جمله ما بعد خود انجام مي دهند.

حروف عامل داراي انواع مختلفي به قرار زير مي باشند:

 

ادامه نوشته

معرب و مبني

درس شانزدهم

 إعراب و بناء (معرب و مبني بودن)

  فعل يا معرب است يا مبني.

تعريف:

فعل معرب، فعلي است كه در حالات مختلف اعراب، آخر آن تغيير كند. مانند: يَدْرُسُ

فعل مبني، فعلي است كه در حالات مختلف اعراب، آخر آن هيچگونه تغييري نداشته باشد. مانند: اُدْرُسْ.

توضيح: از ميان افعال، تنها فعل مضارع، معرب است و فعل ماضي و امر مبني مي باشند.

نكته: فعل مضارع كه معرب است، در دو صورت مبني مي شود:

1)                  هرگاه نون جمع مونث به آخر آن افزوده شود (صيغه هاي 6 و 12) كه در اين صورت مبني بر سكون خواهد بود. (حركت لام الفعل ملاك است) مانند: يَدْرُسْنَ – تَدْرُسْنَ.

2)                  هرگاه نون تأكيد مباشر (بدون فاصله) به آخر آن افزوده شود (به لام الفعل) مانند: يذهَبَنَّ (يَذْهَبُ + نَّ).

توضيح بيشتر مطالب فوق مربوط به بخش نحو است كه بعداً به تفصيل خواهد آمد.

 

فعل معلوم و مجهول

درس پانزدهم

 فعل از نظر معلوم و مجهول بودن

فعل متعدي از نظر فاعل آن، دو نوع است: معلوم و مجهول

الف) فعل معلوم: فعلي است كه به فاعل نسبت داده شود (فاعل آن مشخص باشد) مانند: كتبَ التلميذُ الدرسَ.

ب) فعل مجهول: فعلي است كه به مفعول نسبت داده شود (فاعل آن معلوم نباشد) مانند: كُتِبَ الدرسُ.

 طرز مجهول ساختن فعل معلوم

الف) در ماضي: حرف ما قبل آخر را مكسور كرده و حروف متحرك پيش از آن را مضموم مي نماييم. كَتَبَ ¬ كُتِبَ / اِسْتَخْرَجَ ¬ اُسْتُخْرِجَ

ب) در مضارع: حرف ما قبل آخر را مفتوح كرده و فقط حرف مضارعه را (حرف اول) مضموم مي نماييم. يَكْتُبُ: يُكْتَبُ / يَسْتَخْرِجُ ¬ يُسْتَخْرَجُ

ج) در امر (غائب): لِيَنْصُرْ ¬  لِيُنْصَرْ.

نكات:

* در فعل مجهول، امر به صيغه (حاضر) وجود ندارد بلكه چهارده صيغه آن امر غائب است.

* براي ساختن مجهول از فعل اجوف و ناقص، آنها را به اصل باز مي گردانيم و پس از مجهول نمودن، تغييرات اعلال را انجام مي دهيم. مانند: قالَ ¬ قَوَلَ: قُوِلَ (مجهول) ¬  قِوْلَ ¬  قِيلَ.

* در ماضي مجهول، بابهاي مفاعله و تفاعل، حرف (الف) بخاطر ضمه ماقبل تبديل به (واو) مي شود. مانند: ضارَبَ ¬ ضورِبَ / تضارَبَ ¬ تُضورِبَ.

طرز مجهول كردن جمله معلوم

براي مجهول كردن جمله معلوم طبق روش زير عمل مي كنيم:

1-                  فاعل را از جمله معلوم حذف مي كنيم.

2-                  مفعول را به جاي فاعل قرار مي دهيم و اعراب فاعل را (رفع) به آن مي دهيم. (در اين صورت آنرا نائب فاعل مي ناميم).

3-                  فعل را مجهول مي كنيم. (با توجه به زمان آن و دستوري كه قبلا گفته شد).

مثال: أخرَجَ التلميذُ الكتابَ من الحقيبة ¬ أُخرِجَ الكتابُ من الحقيبةِ.

يَسْتَنْكِرُ المؤمنُ الكِذْبَ ¬ يُسْتَنْكَرُ الكِذْبُ.

فعل لازم و متعدي

درس چهاردهم

فعل از نظر التزام و تعدي (لازم و متعدي)

فعل از نظر نياز به مفعول دو نوع است: لازم و متعدي.

الف) فعل لازم: فعلي است كه معناي آن با فاعل تمام شده و نياز به مفعول ندارد. مانند (جاءَ) در جمله: جاءَ سعيدٌ.

نكته: افعالي كه بر معاني زير دلالت دارند لازم هستند:

1-                  سرشت: حَسُنَ (نيكو شد)                 

2-                  حركت: ذَهَبَ (رفت)

3-                  رنگ: دَكِنَ (تاريك شد)

4-                  عيب: اِعْوَجّ (كج شد)

5-                  شكل: طالَ (دراز شد)

6-                  زينت: غيدَ (متناسب شد)

7-                  نظافت: طَهُرَ (پاك شد)

8-                  ناپاكي: قَذِرَ (پليد شد)

9-                  حالات نفساني: غَضِبَ (خشمگين شد)

نكته: افعالي كه بر وزنهاي: إنفعلَ، تفَعْلَل, إفعَلّ، إفعَنْللَ، إفعالّ مي آيند لازم هستند و نيز افعالي كه بر وزنهاي تَفَعّلَ، تفاعَلَ، إفْتَعَلَ مي آيند در بسياري موارد لازم هستند.

ب) فعل متعدي: فعلي است كه علاوه بر فاعل به مفعول هم نياز دارد مانند: خلقَ در آيه شريفه: خلقَ الانسانَ مِنْ علَق.

راههاي متعدي كردن فعل لازم:

فعل لازم را به دو طريق مي توان متعدي كرد:

1)                  بردن به باب افعال يا تفعيل مانند: جلسَ سعيدٌ (كه لازم است) و وقتيكه به باب افعال برود متعدي مي گردد: أجْلَسَ سعيدٌ صديقَهُ / فَرِحَ التلميذُ: فرَّحَ التلميذُ المعلمَ.

2)                  بوسيله حروف جر: ذهبَ عليٌ (لازم است) ذهبَ عليٌ بصديقِهِ (متعدي است).

  فعل از نظر تصرف (متصرّف و غير متصرف)

درس سيزدهم

   فعل از نظر تصرف (متصرّف و غير متصرف)

فعل از نظر تصريف به دو دسته تقسيم مي شود: متصرّف و غير متصرّف.

الف) متصرّف

فعلي است كه ماضي، مضارع، امر و ... داشته باشد. مانند:  جلسَ، يجلِسُ، إجْلِسْ.

ب) غير متصرّف

فعلي است كه در تمام زمانها صرف نشود. مانند: لَيْسَ، حبَّذا (خوب است).

-        مشهورترين افعال غير متصرف:

1-                  ليسَ، مازالَ، مابَرِحَ، مافَتِيءَ، ماانفَكّ، از افعال ناقصه هستند (از ليس فقط ماضي و از بقيه ماضي و مضارع صرف مي شود).

2-                  كَرُبَ (نزديك شد)، كادَ (نزديك شد)، أوْشَكَ (نزديك شد)، عَسي (اميد است)، حَري (اميد است)، اِخْلَوْلَقَ (اميد است)، طَفِقَ (شروع كرد)، أنشَأ (شروع كرد)، جعَلَ (شروع كرد) كه از افعال مقاربه هستند. (از كاد و اوشك ماضي و مضارع و از بقيه فقط ماضي صرف مي شود).

3-                  افعال مدح: نِعْمَ (چه خوبست)، حبَّذا (چه خوبست) مانند: نِعمَ الرجلُ عليٌ. حبّذا رجلاً عليٌ.

4-                  افعال ذمّ: بِئْسَ و ساءَ: بِئْسَ الرجلُ زيدٌ. ساءَتْ مصيراً.

5-                  فعل تعجّب: ما أفعَلَ و أفعِلْ بِه: ما أحسنَ علياً، أحسِنْ بعليٍّ.

6-                  افعال سه گانه: تعالَ (بيا)، هاتِ (بيا, بده)، هلُمّ (بشتاب، بياور) هاءَ (بگير). اين افعال ماضي و مضارع ندارند.

7-                  افعال: تبارَكَ (منزه است)، خلا، عدا، حاشا (اين سه فعل در استثناء بكار مي روند)، شدّ (سخت است)، طال (دير زماني است)، كَثُرَ (زياد است)، قَلَّ (كم است) مضارع و امر ندارند.

 

فعل از نظر نوع حروف اصلي (صحیح و معتل)

درس دوازدهم

فعل از نظر نوع حروف اصلي

 فعل با توجه به نوع حروف ريشه آن به دو قسم تقسيم مي شود: صحيح و معتل.

تعريف:

* فعل صحيح فعلي است كه در ريشه آن حرف عله وجود نداشته باشد.

* فعل معتل فعلي است كه در ريشه آن حرف عله وجود داشته باشد.

حروف عله عبارتند از: الف و واو وياء.

توجه: در ريشه فعل معتل يكي از دو حرف عله (واو) و يا (ياء) مي آيد و الف را نمي توان در ريشه فعل يافت چون در واقع (الف) مقلوب يكي از آن دو حرف مي باشد.

فعل صحيح خود سه قسم است: مهموز، مضاعف، سالم.

 

ادامه نوشته

فعل از نظر تعداد حروف اصلي (ثلاثی و رباعی)

درس يازدهم

 فعل از نظر ماده (ريشه يا حروف اصلي)

 

فعل: ثلاثي و رباعي است كه هريك مجرد و مزيد مي باشد.                            

تعريف:

ثلاثي مجرد: فعلي است كه از سه حرف اصلي تشكيل شده و هيچ حرف اضافي ديگري نداشته باشد.كتَبَ، يكتبونَ

ثلاثي مزيد: فعلي است كه علاوه بر سه حرف اصلي خود، يك يا چند حرف اضافه ديگري نيز داشته باشد. علّمَ، استَنْصَرَ

رباعي مجرد: فعلي است كه تنها از چهار حرف اصلي تشكيل شده و حرف اضافه نداشته باشد. مانند زلزَلَ

رباعي مزيد: فعلي است كه علاوه بر چهار حرف اصلي خود، حرف اضافي ديگري نيز داشته باشد. تَزلْزَل

توجه: ملاك در شناخت حرف اصلي از حروف زائد در فعل ثلاثي (ف – ع – ل) است، يعني حروفي كه در مقابل هر يك از اين حروف قرار بگيرند، اصلي مي باشند مانند: دَرَسَ بر وزن فَعَلَ.

نكته: ميزان در شناخت فعل مجرد از مزيد، صيغه شماره 1 (ماضي مفرد مذكر غائب) مي باشد. يعني تمام صيغه ها را بايد به صيغه اول برگردانيم و در آن صيغه اگر علاوه بر حروف اصلي، حرف زائد باشد، مزيد است و گرنه مجرد مي باشد. مثلاً: فعل تَكْتُبونَ مجرد است زيرا صيغه 1 آن كَتَبَ است.

اوزان ثلاثي مجرد

ادامه نوشته

معرب و مبنی

 معرب و مبنی

كلمه يا معرب است يا مبني.

كلمات معرب:

دراسمها: غالب اسمها (به جز مواردي كه مبني هستند و در زير ذكر شده اند)

در فعلها: مضارع

در حروف: حرف معرب وجود ندارد

كلمات مبني:

در اسمها: ضمائر، اسم اشاره، اسم موصول، اسم شرط، اسم استفهام، اسم فعل، كنايات، برخي از ظروف، اصوات، اعداد مركب (19-11)

در فعلها: ماضي و امر (و مضارعي كه: داراي نون جمع مونث باشد يعني صيغه هاي 6 و 12 ونيز فعل مضارعي كه داراي نون تأكيد مباشر(نون تأكيدي كه مستقيماً به خود فعل بچسبد) مي باشد.

در حروف : همه آنها

معرب كلمه اي است كه در موقعيتهاي مختلف اعراب (رفع، نصب، جر، جزم) آخر آن تغيير كند.

مبني كلمه اي است كه در هيچيك از حالتهاي اعراب، آخر آن تغيير نكند.

اسم اشاره

اسم اشاره

تعريف: اسمي است كه براي نشان دادن و اشاره كرده به انسان يا حيوان يا اشياء به كار ميرود. كه خود دو نوع است:

اشاره به نزديك و اشاره به دور.

اسم اشاره

نزديك

دور

مذكر

مونث

مذكر

مونث

مفرد

هذا

هذهِ

ذلكَ

تِلكَ

مثني

هذانِ/هذَيْنِ

هاتانِ/هاتَيْنِ

ذانِكَ/ذَيْنِكَ

تانِكَ/تَيْنِكَ

جمع

هولاءِ

هولاءِ

اولئكَ

اولئكَ

نكات:

*(هولاء) براي اشاره به نزديك براي جمع مذكر و مونث بطور يكسان بكار ميرود.

*(اولئك)براي اشاره به دور براي جمع مذكر و مونث بطور يكسان بكار مي رود.

*بايد توجه داشت كه از (هولاء) و (اولئك) تنها براي جمع انسان استفاده مي شود و براي جمع غير انسان از *صيغه هاي مفرد مونث (هذه) و (تلك) استفاده مي شود.

*(هنا: اينجا) و (هناك: آنجا) براي اشاره به مكان نزديك و دور به كار مي روند.

 

ادامه نوشته

فعل ماضی و مضارع و امر

درس دهم

فعل از نظر زمان

 فعل: ماضي ومضارع وأمر

 فعل ماضي

تعريف: فعل ماضي فعلي است كه بر وقوع عملي يا تحقق حالتي در زمان گذشته دلالت مي كند. مانند: دَرَسَ – ضَحَكَ.

طرز ساختن فعل ماضي: صيغه اول كليه افعال را از مصدر همان فعل مي سازند بدينگونه كه حرف زائد مصدر را حذف كرده، فاء الفعل و لام الفعل را مفتوح و عين الفعل را متحرك مي نمائيم. مانند: العِلْم كه مي شود: عَلِمَ.

نكات:

* هرگاه (قَدْ)  پيش از فعل ماضي بيايد، معني ماضي نقلي فارسي را مي دهد. مانند: قَدْ جاءَ = آمده است.

*  هرگاه (كان) پيش از فعل ماضي بيايد، معني ماضي بعيد فارسي را مي دهد. مانند: كانَ قَدْ ذَهَبَ = آمده بود.

*  هرگاه (لعلَّ) پيش از فعل بيايد، معني ماضي التزامي فارسي را مي دهد. مانند: لَعَلَّهُ جاءَ =  شايد آمده باشد

* فعل ماضي در جمله دعايي ونفرين وتمجيد وشرطي معني مضارع ميدهد. مانند: ساعدَكَ اللهُ (خدا كمكت كند) -  لاأكَلْتَ (نخوري) - إنْ جَلَسْتَ أجْلِسْ (اگر بنشيني مي نشينم).

فعل مضارع

تعريف: فعل مضارع فعلي است كه بر وقوع عملي يا تحقق حالتي در زمان حال يا آينده دلالت كند. مانند: يَدْرُسُ- يَضْحَكُ.

طرز ساخت فعل مضارع: فال مضارع از فعل ماضي ساخته مي شود بدين ترتيب كه يكي از حروف (أتين) را كه از اعلائم فعل مضارع است بر سر فعل ماضي مي آوريم.

نكات:

اگر به ابتداي صيغه هاي فعل مضارع (لَ) اضافه كنيم معناي حال مي دهد. مانند: لَيَدْرُسُ ( دارد درس ميخواند).

* اگر به ابتداي صيغه هاي فعل مضارع ( س يا سوف) اضافه كنيم، معناي آينده مي دهد . مانند: سَيَجْلِسُ – سوفَ يَجْلِسُ. (خواهد نشست)

* فعل مضارعي كه متضمّن طلب باشد معني آينده ميدهد: يَرْحَمُكَ اللهُ (خدا تو را بيامرزاد).

* فعل مضارع بعد از (لم) معني ماضي منفي ساده فارسي را  مي دهد. مانند: لَمْ يَذْهَبْ = نرفت.

*فعل مضارع بعد از (لما) معني ماضي نقلي فارسي را ميدهد. مانند: لمّا يَجْلِسْ = ننشسته است.

* فعل مضارع بعد از (كان) معني ماضي استمراري فارسي را ميدهد. مانند: كانَ يذهبُ = ميرفت.

* فعل مضارع بعد از (قد) دلالت بر تقليل و تشكيك انجام فعل دارد مانند: قد يأتي = شايد بيايد.

* با افزودن (لاي نهي) به فعل مضارع و جزم آن، فعل نهي ساخته مي شود. مانند: لاتَضْرِبْ = نزن.

 فعل امر

تعريف فعل امر: فعلي است كه بر طلب انجام كاري يا حالتي دلالت كند.

طرز ساخت فعل امر:

فعل امر از فعل مضارع ساخته مي شود و دو گونه است: امر غائب (امر به لام) و امر حاضر (مخاطب).

- طرز ساخت فعل امر غائب:

فعل امر غائب از 6 صيغه غائب و 2 صيغه متكلم فعل مضارع ساخته مي شود به ترتيب كه (لِ=لام مكسور) در ابتداي آن مي افزاييم و آخر فعل را مجزوم مي كنيم مانند: يَذهَبُ= لِيَذْهَبْ / يَذْهَبونَ = لِيَذْهَبوا.

طرز ساخت امر حاضر (مخاطب):

فعل امر حاضر از 6 صيغه مخاطب ساخته مي شود به اين ترتيب كه ابتدا حرف مضارعه را حذف كرده و سپس آخر فعل را جزم ميدهيم. البته چنانچه حرف ما بعد حرف مضارعه ساكن باشد، در اينصورت يك همزه در ابتداي امر قرار مي دهيم (چون ابتدا به سكون جايز نيست). مانند: تَجْلِسُ: إجْلِسْ

نكات:

* همزه امر (همزه اي كه در ابتداي فعل گذاشته مي شود) هميشه مكسور است مگر در دو حالت زير:

الف)  از باب اِفعال باشد كه در اينصورت همزه آن مفتوح خواهد بود. أكْرَمَ – تُكْرِمْ- أَكْرِمْ.

ب) عين الفعل مضارع، مضموم باشد كه در اينصورت همزه امر نيز مضموم مي شود. مانند: تَكْتُبُ: اُكْتُبْ

توجه: جزم فعل مضارع در صيغه هاي (1و4و7و13و14) به سكون حرف آخر است و در بقيه صيغه ها بجز جمعهاي مونث غائب و مخاطب، به حذف نون آنهاست.

* اگر فعل مضارع، معتل ناقص باشد، جزم آن به حذف حرف عله مي باشد. مانند: تَدْعُو: اُدْعُ

* همزه امر در باب افعال همزه قطع مي باشد و در بقيه موارد وصل است.

صيغه فعل

هر يك از افعال مذكور (ماضي و مضارع و امر) داراي چهارده صيغه مي باشند كه 6 تاي آنها غائب و 6 تاي آنها مخاطب و 2 تاي آنها متكلم مي باشند.

حال براي نمونه فعل (ذَهَبَ) را صرف مي كنيم:

                                   14 صيغه فعل ماضي

 

ادامه نوشته

مقدمه تجزیه فعل

درس نهم

 

تجزيه فعل

مقدمه

پيش از آنكه به تجزيه فعل بپردازيم، نشانه هاي فعل را (براي تشخيص اين كلمه) بر مي شماريم.

نشانه هاي فعل:

1-آمدن كلمه (قد) پيش از آن. مانند: قدْ ذَهَبَ

2- آمدن كلمه (س و سوف) پيش از آن. مانند: سأدْرُسُ – سَوفَ أدْرُسُ.

3- آمدن كلمه (لم و لمّا) پيش از آن. مانند: لَمْ أجْلِسْ – لَمّا أجْلِسْ.

4- (مُخْبرٌبِه) واقع شدن مانند: علىٌّ يَدرسُ.

5- داشتن تاء هاي چهار گانه (تْ- تَ- تِ- تُ) مانند: ذهَبَتْ، ذهَبْتَ، ذهَبْتِ، ذهَبْتُ

6- نون تأكيد ( خفيفه و ثقيله) داشتن. مانند: يذهَبَنْ، يذهَبَنَّ

7- پذيرفتن ضماير بارز فاعلي. مانند: (الف) در كَتَبا.

8- به ماضي و مضارع متصرف مي شود. (چهارده صيغه).

9- أمر و نهي واقع مي شود. مانند: أجْلِسْ – لا تجْلِسْ.

اسم منسوب و اسم مصغر

درس هشتم

 اسم از نظر انتساب

اسم يا منسوب است و يا غير منسوب

تعريف: اسم منسوب اسمي است كه دلالت بر نسبت مي كند و علامت آن (يّ = ياء مشدد) مي باشد مانند:طهرانيّ - موسويّ

تعريف: اسم غير منسوب اسمي است كه بر نسبت دلالت نكند (عاري از ياء نسبت باشد).

نكات:

* اسمي كه ختم به (ة تاء گرد) شود هنگام انتساب، تاء از آن حذف مي شود. مانند: مكة = مكيّ

* اسمي كه ختم به (الف مقصوره) شود، هنگام انتساب، الف حذف شده و معمولاً پيش از ياء نسبت (واو) قرار مي گيرد. مانند: (موسي) كه مي شود: (موسوىّ)

 اسم از نظر تصغير و تكبير

 تعريف: اسم مصغّر اسمي است كه بر حقارت و كوچكي مكَبَّر خود دلالت دارد. مانند: رُجَيْل (مرد كوچك) كه مصغّر رجُل (مَرد) مي باشد. البته براي اظهار ترحّم و شفقت هم مي آيد.

اسم مُكَبَّر: اسمي است كه بر خلاف اسم مصغر است. مانند: رجُل – حسن.

مشهورترين قواعد تصغير:

1- مصغر كلمه سه حرفي بر وزن (فُعَيْل) مي آيد. مانند: رَجُل – رُجَيْل.

2- مصغّر كلمه چهار حرفي بر وزن (فُعَيْلِل) مي آيد. مانند: دِرهم كه دُرَيْهِم مي شود.

3- وزن هاي ديگر اسم مصغر عبارتند از: فُعَيْلَة،فُعَيْلان مانند: زُهَيْرة، سُكَيْران

4- در تصغير اسم فاعل ثلاثي مجرد (الف) قلب به (واو) مي گردد. مانند: ناصر – نويَصر.

5-الف مقصوره در تصغير به (ياء) بدل مي شود و در ياء وزن فعيل ادغام مي شود. مانند: عصا – عُصَىّ.

6- در اسم مركب فقط جزء اول مصغر مي شود. مانند: عبد الله – عُبَيْد الله.

7- الف ممدوده در تصغير تغيير نمي كند. مانند: حَمْراء – حُمَيراء.

 

منصرف و غیر منصرف

درس هفتم

اسم از نظر انصراف (پذيرش تنوين)

اسم يا منصرف است و يا غير منصرف

تعريف: اسم منصرف اسم معربي است كه تنوين و جر مي پذيرد

تعريف: اسم غير منصرف اسم معربي است كه تنوين و جر نمي پذيرد.

مهمترين موارد اسم غير منصرف:

1- علم مونث معنوي يا حقيقي و يا لفظي باشد: زينب، فاطمة، حمزة.

2- علم غير عربي (عُجْمه) مشروط به اينكه از سه حرف بيشتر باشد. مانند: يوسف، ابراهيم.

3- نام كشورها و شهرها: ايران، كربلاء

4- علم بر وزن أفعَل. مانند: أحمد

5- أغلب صفاتي كه بر وزن أفعل هستند: أكبر.

6- اسمهايي كه بر وزن (مَفاعِل) و (مَفاعيل) و (أفاعِل) و (أفاعيل) و (فواعِل) و (فُعلاء) و (أفعلاء) باشند. مانند: مساجد، مصابيح، اصابع، اسابيع، قواعد، سجناء، اقرباء

7- عَلَمي كه از اصل خود عُدول كرده باشد (تغيير كرده باشد) و به صورت اسم خاص ديگري درآمده باشد. مانند: (عُمَر) كه در اصل (عامر) بوده است.

8- صفتي كه از اصل خود عدول كرده باشد. مانند: مَثْني (كه در اصل إثنين إثنين بوده است)

9- اسمي كه الف ممدوده يا مقصوره زائد داشته باشد. مانند: زهراء، بُشرى.

10- عَلَمي كه در آخر آن (الف و نون زائد) باشد. به شرط اينكه آن اسم قبل از افزودن الف و نون از سه حرف كمتر نباشد. مانند: عثمان، لقمان.

11- هر صفتي كه در آخر آن (الف و نون زائد) باشد. مانند: سَكْرَان وغَضْبَانَ وَعَطْشَانَ وعجلان.

12- اسم علمي كه مركب مَزجى باشد. مانند: بَعْلَبَك.

 

معرفه و نكره

درس ششم

اسم از نظر تعريف (معرفه و نكره بودن)

 تعريف: اسمي كه برشخص يا شيء معيني دلالت كند (معرفه) و اسمي كه بر شخص يا شيء نا مشخص و غير معين دلالت نمايد (نكره) گويند.

-اقسام اسامي معرفه:

اسامي معرفه شش قسم هستند كه به توضيح آنها مي پردازيم:

الف) عَلَم (اسم خاص)

تعريف: اسمي كه بر نام يك شخص يا يك چيز معين دلالت مي كند مانند: حسن

کنيه:  كه براي مذكر با (ابو) و براي مؤنث با (أم) مي آيد مانند: ابو علي – أم علي.

لقب: كه بر مدح يا ذم شخصي يا چيزي دلالت دارد مانند: زين العابدين – حمّالة الحطب.

ب)ضمير

تعريف: كلمه اي است كه به جاي اسم ظاهر مي نشيند و بر دو قسم است.

1- متصل: ضمايري هستند كه بايد با كلمه ديگري (اسم، فعل، حرف) همراه باشند و هيچگاه به تنهايي بكار نمي روند.

2- منفصل: ضمايري هستند كه به تنهايي و مستقلاً به كار مي روند.

ضماير متصل:

الف) به اسم و حرف: هُ، هُما، هُم، ها، هما، هُنَّ، كَ، كُما، كُم،كِ، كما، كُنًّ، ى، نا.

ب) به فعل:

ماضي:-، ا، و، -، ا، ن، تَ، تُما، تم، تِ، تُما، تُنَّ، تُ، نا.

مضارع:-، ا، و، -، ا، ن، -، ا، و، ى، ا، ن، -، -.

امر: همان ضماير متصل به فعل مضارع.

ضمير منفصل

الف) مرفوع: هو، هما، هم، هى، هما، هنّ، أنتَ، أنتما، أنتم، أنتِ، أنتما، أنتنَّ، أنا، نحنُ 

ب) منصوب: إيّاهُ - إيّاهُما - إيّاهُم - إيّاها - إيّاهُما - إيّاهُنّ - إيّاكَ - إيّاكُما - إيّاكُم - إيّاكِ – إيّاكُما – إيّاكُنّ – إيّايَ – إيّانا.

ادامه نوشته

معرب و مبنی

درس چهارم

 كلمه از نظر اعراب

 كلمه يا معرب است يا مبني.

كلمات معرب:

دراسمها: غالب اسمها (به جز مواردي كه مبني هستند و در زير ذكر شده اند)

در فعلها: مضارع

در حروف: حرف معرب وجود ندارد

كلمات مبني:

در اسمها: ضمائر، اسم اشاره، اسم موصول، اسم شرط، اسم استفهام، اسم فعل، كنايات، برخي از ظروف، اصوات، اعداد مركب (19-11)

در فعلها: ماضي و امر (و مضارعي كه: داراي نون جمع مونث باشد يعني صيغه هاي 6 و 12 ونيز فعل مضارعي كه داراي نون تأكيد مباشر(نون تأكيدي كه مستقيماً به خود فعل بچسبد) مي باشد.

در حروف : همه آنها

تعريف:

معرب كلمه اي است كه در موقعيتهاي مختلف اعراب (رفع، نصب، جر، جزم) آخر آن تغيير كند.

مبني كلمه اي است كه در هيچيك از حالتهاي اعراب، آخر آن تغيير نكند.

علت بناء اسم مبني

اسمهاي مبني از اين جهت مبني هستند كه به حروف شباهت دارند.

شباهت اسم به حرف:

1-وضعي: اسم (مانند حرف) يك يا دو حرفي باشد مانند: ضمائر در جمله:جِئْنَنا

2-معنوي: شبيه حرفي كه موجود باشد. مانند: (مَتي) در معني استفهام مانند:أ؟

شبيه حرف غير موجود. مانند: (هنا) در معني شرط: اِنْ

3-در نيابت از فعل و عدم تأثّر به عامل. مانند اسم فعل: دَراكِ  زيداً. (أدْرِكْ زيداً).

4-در افتقار لازم مانند اسم موصول كه هميشه نياز به صله دارند

توجه: شرح جزئيات فوق در بخش نحو بطور مبسوط آمده است.

 

مفرد و مثنی و جمع

درس سوم

 اسم از نظر عدد

 -مفرد: اسمي است كه بر يك فرد (انسان يا غير انسان) دلالت كند. مانند: قَلم، اسَد، تلميذ.

-مثني: اسمي است كه بر دو فرد(انسان يا غير انسان)دلالت كند. مانند: قَلَمَيْنِ، تِلْميذانِ.

-جمع: اسمي است كه بر بيش از دو فرد (انسان يا غير انسان) دلالت كند.

  جمع خود بر دو قسم است: سالم و مكسَر.

توضيح: جمع سالم را از آن جهت سالم مي گويند كه شكل مفرد كلمه، سالم مي ماند و هيچ تغييري در آن رخ نمي دهد و تنها علامت جمع به آن اضافه مي شود.

جمع  مكسَر را از آن جهت مكسَر گويند كه شكل مفرد كلمه، تغيير مي يابد به اين معني كه ممكن است يك يا چند حرف از آن كم يا به آن اضافه شود و يا حروف آن تغيير كرده و جابجا گردد.

جمع سالم نيز دو قسم دارد: جمع مذكر سالم و جمع مونث سالم.

-جمع مذكر سالم: جمعي است كه با افزودن (ونَ) يا (-ِينَ) به آخر مفرد مذكر عاقل (انسان) ساخته مي شود مانند: مُعلّمونَ، معلّمينَ كه جمع معلّم مي باشند.

-جمع مونث سالم: جمعي است كه با افزودن (ات) به آخر مفرد (معمولاً مونث) ساخته مي شود. مانند: تلميذات

توضيح: گاهي نشانه جمع مونث به كلمات مفرد غير مونث افزوده مي شود و جمع مونث سالم ساخته مي شود. مانند: امتحان كه جمع آن امتحانات مي باشد و اطلاع كه جمع آن اطلاعات مي باشد.

اسم جمع: اسمي است كه از نظر لفظ، مفرد اما از نظر معني، جمع باشد و بتوان آنرا تثنيه و جمع بست. مانند: قوم (قومانِ – اقوام)

شبه جمع (اسم جنس): اسمي است كه دلالت بر جنس نمايد و براي همين آنرا اسم جنس نيز مي گويند و با افزودن (ة) يا (ي) از آن مفرد مي سازند. مانند: شجر: شجرة/ جُند: جندي

-جمع الجمع (مُنتَهي الجموع): جمعي است كه براي بار دوم جمع بسته شود. مانند: يَد(مفرد) - أيْدي(جمع) - أيادي(جمع الجموع)

نكته: اوزان جمع الجمع عبارتند از (اَفاعِل) مانند: أكالِب و (اَفاعيل) مانند: أصاحيب.

نكته: از جمعي كه بر وزن افاعل و افاعيل آمده، در صورت لزوم جمع سالم ساخته مي شود مانند: أفاضِلينَ

مذکر و مونث

درس دوم

 تجزيه اسم

اسم از نظر جنس

- اسم مذكر: اسمي است كه به صورت حقيقي يا مجازي بر جنس نر دلالت كند مانند: علي ، قلم

- اسم مونث: اسمي است كه به صورت حقيقي يا مجازي بر جنس ماده دلالت كند مانند: فاطمة - مسطرة

نشانه هاي اسم مونث

اسم مونث غالباً به يكي از سه نشانه زير ختم مي شود:

1-      تاء گرد: مانند فاطمة

2-      الف ممدوده (الف و همزه): مانند زهراء

3-      الف مقصوره (الف تنها كه به دو شكل نوشته مي شود): مانند: دنيا - كبري

هر يك از اسمهاي مذكر و مونث نيز بر دو قسم است:

-حقيقي: اسمي است كه بر جاندار (يعني انسان و حيوان كه جنس مخالف دارند) دلالت مي نمايد. مانند: حسن - زهراء

-مجازي: اسمي است كه بر غير جاندار (يعني غير انسان و حيوان كه جنس مخالف ندارند) دلالت مي نمايند. مانند: كتاب - مدرسة

- مونث لفظي: اسم مذكري است كه علامت تانيث دارد. مانند: حمزة - موسي

-        مونث معنوي: اسم مونثي است (اعم از حقيقي و مجازي) كه علامت تانيث ندارد. مانند: زينب، شمس، مريم، ارض.

 

 

مقدمه بحث صرف

درس اول

مقدمه

 قواعد ادبيات عرب در دو بخش صرف و نحو (تجزيه و تركيب ) مورد بررسي قرار مي گيرند.

صرف درباره ريشه كلمات و اشتقاق و ديگر خصوصيات آنها صحبت مي كند و فايده آن شناخت صحيح و فهميدن معاني گوناكون كلماتي كه براي كاربردهاي مختلف ساخته مي شوند.

نحو: درباره موقعيت كلمه در جمله و حالات آخر آن از حيث اِعراب و بناء بحث مي كند و فايده آن حفظ انسان از خطا و اشتباه مي باشد .

 اسم: كلمه اي است كه بر معني مستقلي بدون قيد زمان دلالت نمايد. مانند:التلميذ

فعل:كلمه اي است كه برمعني مستقلي با تقيد به زمان دلالت دارد. مانند:كَتَبَ

حرف:كلمه اي است كه به تنهايي معني خاصي ندارد، بلكه در جمله و در كنار ديگر كلمات معني مي يابد. مانند: في

كلمه: لفظي است كه براي معني مفردي وضع شده است.

در ابتدا به بررسي اسم و نشانه هاي آن مي پردازيم:

مهمترين علامتهاي مخصوص اسم

1-داشتن حرف (الف و لام) =الكِتاب

2-داشتن تنوين (-ٌ -ً -ٍ) =تِلميذٌ

3-مضاف واقع شدن = كتابُ عليٍ

توضيح: هر كلمه اي كه در اول آن (الف و لام) و يا در آخر آن (تنوين) باشد، يا به كلمه ديگري اضافه شود، حتماً اسم خواهد بود.

نكته: بايد در نظر داشت كه هيچگاه دو نشانه از سه نشانه فوق (يعني داشتن الف و لام و داشتن تنوين و مضاف واقع شدن) با هم در يك اسم جمع نمي شوند. يعني تنوين با الف و لام نمي آيد و اسمي كه مضاف باشد، الف و لام و تنوين نمي پذيرد.

ادامه نوشته